July 29, 2005
شمعی به ياد گنجی روشن می کنم

به خانه می رسم با انديشه ای پريشان و محزون. تمام روز به گنجی فکر کرده ام. اين روزها گنجی بخشی از ذهن و خاطره و خانواده و رفتار ما شده است. با او می ستيزيم و با او آشتی می کنيم. چه دعواها با هم کرده ايم چه خنده ها با هم داشته ايم. اما امشب ديگر به ستيز و آشتی فکر نمی کردم. امشب تمام راه به يک چيز فکر کردم: به خانه که رسيدم شمعی به ياد او روشن می کنم پشت پنجره ام می گذارم. بلندترين و زيباترين شمع خانه حاليا پشت پنجره می سوزد. من ديگر فقط به اين فکر می کنم که شمع وجود او خاموش نشود...
عکس: وبلاگ اسپيد
متن: وبلاگ سيبستان
July 14, 2005
گنجی:زندان مرا گرفتار توهم نکرده است
زندان مرا گرفتار توهم نکرده است. سرخوردگی، ناامیدی، یأس، عزلت نشینی، فرار از سیاست و عرصه عمومی، به دنبال زندگی و خوشگذرانی رفتن، امروزه در جامعه ما فراگیر شده است من هرگز گرفتار این توهم نبودهام که کسی(مردم) در بیرون منتظر من است. سهل است، نزدیک ترین دوستانم افکار و گفتار و نوشتار و رفتارم را قبول ندارند. امّا هیچ یک از این واقعیتها مرا مکلّف نمیسازد که در مقابل خودکامگان سر خم کنم تا شاید از زندان آزاد شوم، زندگی در بردگی برای من پشیزی ارزش ندارد. همان گونه که بسیاری خود را مخیّر میدانند که با خودکامگان همکاری کنند، یا در مقابل نقض حقوق بشر سکوت پیشه نمایند، من هم حق دارم در مقابل خودکامه بایستم و با صدای بلند به او و رفتارش نه بگویم.
اکبر گنجی زندان اوین ١٩/٠٤/١٣٨٤
July 13, 2005
Iran: Leading Dissident’s Life in Danger
