Home ||| « خو گرفتن به اين کاروانسرای بی‌جاده | Persian Notes | مورچه ‌و کله پاچه »

December 13, 2004

گفت‌و‌گو

نظرِ خانم تیره‌گل در باره یکی از نوشته‌های این وبلاگ، مرا از بی‌حوصله‌گی چند ماهه‌ام بیرون آورد. خیلی خوشحال شدم از این‌که شخصیت فرهیخته‌ای مثل او نوشته‌های این مجموعه را خوانده و نظرش را با من در میان گذاشته. از فلور هم باید تشکر کنم که حتما آدرس این سایت را به خانم تیره‌گل داده. چند سال پیش هم به همت فلور بود که نوشته‌ام در باره سهراب شهید ثالث به خانم تیره‌گل رسید و تشویق و محبت ایشان به من جرات داد که آن نوشته را به دوستان دیگر هم بدهم بخوانند و بعد هم این‌جا بگذارم. یاد فرانک هم به‌خیر که موقع برپایی این سایت قدم به قدم همراهی‌ام کرد. نکیسا هم که چندگاهی‌ست مشغول ترجمه یک کتاب خوب (از فارسی به انگلیسی) شده و گهگاه با هم گپی در باره ترجمه آن می‌زنیم. دیروز هم مَروا گفت قرار است این‌روزها به تماشای اختصاصی فیلم‌های نامزد اُسکار بروند و قرار شد مرا هم با خود ببرند! خلاصه می‌خواهم بگویم که گفت‌و‌گو با دوستان بافرهنگ برایم خیلی باارزش است.
این چند خط را هم در مورد "آن طور که بودیم" و در پاسخ به نظر خانم تیره‌گل می‌نویسم: جمله‌ مورد نظر، همان"دوست دخترت(یا بخوان همسرت) دوست‌داشتنی‌ست، هابِل!"است. نکته‌ای هم که در آن متن می‌خواستم مطرح کنم این بود که من(نوعی) ممکن است کسی را دوست داشته باشم که تاب تحمل مرا نداشته باشد و او هم به نوبه خود می‌تواند کسی را دوست داشته باشد که تاب تحمل او را نداشته باشد("هابل"ِ من می‌تواند "کِی‌تی"ِ "هابل"ِ دیگری باشد) یعنی یک‌جور دور یا تسلسل بی‌حاصل که مضمون خیلی از حرف‌ها و نوشته‌های حرف‌گونِ من است و می‌پذیرم که این متن تلگرافی و نامفهوم از آب در آمده و از تذکر شما ممنونم ولی خودم هم نمی دانم چرا این نگاه ناگهان گریبانم را گرفت. خوبیِ وبلاگ شاید این باشد که آدم می تواند فکرهای جورواجورش را راحت تر از فُرم های (ادبیِ) دیگر با دیگران در میان بگذارد و خُب بعضی وقت ها هم نوشته این طور از آب در می آید!


December 13, 2004 12:28 AM

« خو گرفتن به اين کاروانسرای بی‌جاده | Persian Notes | مورچه ‌و کله پاچه »