Home ||| « در روشنائي سپيده دمی كاذب | Persian Notes | خو گرفتن به اين کاروانسرای بی‌جاده »

August 03, 2004

گرفتار نيستند اين مردم!

golshiri1.jpg
چند روز پیش نوشته‌ی نسیم خاکسار به یادم آورد که چهار سال از مرگ گلشیری ‌گذشته. امروز هم سر زدم به بنیاد گلشیری، صدایش را شنیدم و کلی یادش کردم:
"مکانیکه گفته من گرفتارم آقا، گرفتارِ خم این باریکه خیابان و این نهر.
گرفتار نیستند این مردم!
...
گفت:" خوش به حالت که هنوز برایت حوصله مانده، من که نمی‌فهمم کِی غروب می‌شود یا اصلا خورشید به کدام طرف غروب می‌کند."
گفتم:"بگیر زیر بغل مرا تا نشانت بدهم."
نگرفت!
هی هم حرف توی حرف آورد تا من یادم برود. وقتی می‌رفت گفت:"اگر سر بهت نمی‌زنم باید ببخشی. گرفتارم به خدا."
گرفتاری دارد.گرفتار نیست این صندوق‌دار سابق بانک صادرات.
آن بابا گرفتار بود!"(1)

چقدر دلم تنگ شد برای گلشیری و بچه‌های کلاس و آن روزها.


1- پيرمردي بود، گفت كه بايد ماشين را ببرم توي دكان...
http://www.golshirifoundation.org/audio/06.ram

August 3, 2004 07:07 PM

« در روشنائي سپيده دمی كاذب | Persian Notes | خو گرفتن به اين کاروانسرای بی‌جاده »