March 28, 2004
هدیه تولد
این پلیسی که دیشب جلو بنده را گرفت اینقدر مودب بود که کم مانده بود باهاش دست بدهم و ازش تشکر کنم که متوجه یکچشمی بودن ماشین بنده شده. اینها انگار بی کارند واقعا! آنقدر "سر" "سر" (به کسر سین) کرد که احساس برمان داشت و گفتیم اشکال ندارد ، اگر خودمان متوجه شده بودیم زودتر درستش می کردیم. بعد گفت وقتی چراغ را درست کردم این کار را بکنم و آن کار را بکنم و کاغذ جریمه را پست کنم برود دادگاه، خودم نمی خواهد بروم. پول هم نباید بدهم. بعد رفتم منزل، تلویزیون " ناتالی مرچنت " داشت، تماشا کردم و خوابیدم. خدا را شکر که زیاد ننوشیده بودم وگرنه الان خدمت دوستان نبودم!
March 28, 2004 10:19 AM
« کولی | Persian Notes | تجربه های اینترنتی »