Home ||| « بارانِ شديدِ اين روزها | Persian Notes | لينوکس؟ »

February 21, 2005

وقتی که مَردا پاشَن...*

امروز ساعت 3 صبح در راه خانه و در حال رانندگی، به فکر ِ ميهن ِ عزیز بودم و بارانی می‌باريد که مدت‌ها ندیده بودم؛ توفنده و سيل‌آسا چنان که می‌گویند. وجه ِ استعاری ِ "بارون ِ جر جر" ِ شاملو هم مُحکم گریبانم را گرفته بود:" تو این هوای ِ گریون، شر شر ِ لوس ِ بارون، که شب سحر نمی‌شه، زُهره به در نمی‌شه..." این طرف صحبت ِ حمله‌ی نظامی ، آن طرف رژیمی که قدرت سرکوبش ذره‌ای کم نشده. چه می‌دانم ، من که هنوز نگران سازش این‌ها و آن‌ها هستم و مردها و زن‌هايی که پا نمی‌شوند هم قربانیان ِ حمله یا سازش خواهند بود اگر پا نشوند. چشم بسته غيب گفتم، می‌دانم!


* "زُهره‌ي ِ تابون اين‌جاس، تو گره ِ مُشت ِ مرداس، وقتي که مردا پاشن، ابرا ز ِ هم مي‌پاشن، خروس ِ سحر مي‌خونه، خورشيد خانوم مي‌دونه، که وقت ِ شب گذشته، موقع ِ کار و گَشته. خورشيد ِ بالابالا، گوشِش به زنگه حالا."

February 21, 2005 09:49 PM

« بارانِ شديدِ اين روزها | Persian Notes | لينوکس؟ »