March 28, 2004

سقوط هزارباره

http://ignasio.malakut.org/archives/004340.php

سقوط هزارباره

کیوان حسینی

حاشیه‌ای بر موضع گیری کانون نویسندگان در تبعید
علیه عید فرهنگ و هنر ایران در برلین

1 - این جمله را بارها شنیده اید : بخشی از عمر طولانی جمهوری اسلامی در ایران , نتیجه عملکرد اپوزسیون ضعیف , متشنج و ناکارآمد این نظام سیاسی در خارج از این حاکمیت است . در زمانه ای که دموکراسی با مفاهیمی به روز شده و در سایه گسترش غیر قابل پیش بینی رسانه ها در جهان , به موضوعی داغ برای بسیاری از کشورهای با نظام سیاسی غیر دموکراتیک بدل شده , ایران نه تنها هیچ پیشرفتی در این زمینه نکرده بلکه قدرت طلبی تمام نشدنی حاکمانش , دستاوردهای ناچیز این چند سال را نیز آرام آرام به باد داده است .



در این میان تلاش گسترده اپوزسیون این نظام سیاسی , در کنار یک همراهی نانوشته با بخشی از این حاکمیت برای آنچه که « تحریم انتخابات » نامیدند نیز به شکل ناباورانه ای شکست خورد . آنها که در این نظام « اصلاح طلب » خوانده می شدند ؛ قدم به قدم سنگرهای فتح شده را وا می گذارند و لایه های مذهبیون تندرو , اهرمهای تغییرات و تحولات را به دست می گیرند . شرایطی که ناامیدی تلخی بار دیگر همه را فرا گرفته ... چه آن شهروندانی که در ایران از هزاران نابسامانی منتج از دیکتاتوری در عذابند و چه مخالفانی که سالها است , پاره پاره شدن و نابودی وطنشان را نظاره می کنند . یک نظام سیاسی تک حزبی و خشن بعد از 25 سال همچنان برای مخالفانش خط و نشان می کشد و در رسانه هایش به ناتوانی مخالفان پوزخند می زند .

2 - همه می دانیم که جمعیت غالب این کره خاکی را انسانهایی تشکیل می دهند که دلیلی برای تحقیق درباره صحت و سقم بسیاری از ادعاهای رسانه های حاکم بر جهان نمی بینند . آنها خیلی ساده باور کرده اند که در ایران زنان به میل خود چادر به سر می کنند . پسرها از حرف زدن با دخترها اجتناب می کنند و مردهای ایرانی اجازه نمی دهند که کسی با خواهرشان حرف بزند . آنها پذیرفته اند که در پس نظام سیاسی غیر دموکراتیک ایران مردمانی نفس می کشند که اساسا بویی از تمدن امروز جهان نبرده اند . چرا که نماینده رفرمیست آنها نیز ریشی انبوه دارد که حتی حاضر نیست با یک ماشین ریش تراشی آنرا مرتب کند .
چه بخواهیم چه نخواهیم , ما ایرانی ها به جایی رسیده ایم که هیچ کداممان - حداقل آنها که خارج از ایران زندگی می کنند - پاسپورت دولت کشورمان را نمی خواهیم . چون می دانیم که در هر فرودگاهی باید از صف مسافران عادی جدا شویم و مانند موجوداتی که بی شک برای بشریت مضرند مگر خلافش ثابت شود , ساعتها زیر نگاههای تحقیر آمیز بازرسی شویم . چرا که قانون امروز جهان درباره شهروندان کشور ما این است : آنها تروریستند , همگی آنها می خواهند مردم بی گناه را به قتل برسانند , آنها مسلمانهای خطرناک هستند ؛ مگر اینکه خلافش ثابت شود!
ما ناچاریم تا مدام برای همسایه مان , برای همکلاسی مان و برای بقال سر کوچه مان توضیح بدهیم که اکثریت قاطع مردم ایران , مردمی صلح دوست , بشر دوست و بی آزارند . باید بگوییم که هر چند ما مسلمانیم , اما همچنان بسیاری از زنان ایرانی به اجبار موهایشان را می پوشانند . آنها انسانهایی کاملا متمدن و با روابط اجتماعی معقولند و بی شک بسیاری از این جوانان غیور از اینکه نامحرمی با خواهرشان حرف بزند , طرف را با کارد تکه تکه نمی کنند .
بازگویی هزار باره ای است اگر بگوییم این ذهنیت تیره و تاریک نتیجه عملکرد روحانیون خشک مغزی است که امروز حاکمان این کشورند .

3 - در اوج ناامیدی برای اصلاح این نظام سیاسی , باید تحقیرهایی که در تاریخ ایران بی سابقه بوده را تحمل کنیم . در اوج این ناامیدی باید هر روز رسانه های کشورمان را بکاویم تا روزنه ای نور ببینیم . تا بتوانیم سرپا بمانیم .
در این وانفسای سخت و ممتد , مرکزی معتبر در یکی از مهم ترین پایتختهای اروپا , فستیوالی بزرگ و آبرومند از فرهنگ و هنر کشورمان را برپا می کند . کسی چون داریوش شایگان این فستیوال را یکی از همان روزنه های نور می نامد . ایرانیان سعی می کنند با چنگ و دندان نشان دهند که نه تنها از قافله این تمدن بشری آنقدرها عقب نمانده اند بلکه به پشتوانه فرهنگی تاریخی می توانند خالق باشند . می توانند سرشان را بلند کنند و از داشته هایشان حرف بزنند . سخنرانی کنند . نویسنده ای که خنجر خورده این نظام سیاسی است , می آید و از نوشته هایش می گوید . از آرمانهایش . از آرزوهایش برای ایران آینده .
جوانانی که هیچ گاه نتوانستند از شر سانسور اسلامیون نجات یابند و موسیقیشان را ارئه کنند , می آیند تا بگویند که جوان ایرانی با زبان دنیای امروز حرف می زند . نقاشها و معمارهای تبعیدی می آیند و حرف می زنند . شکوه این مراسم وقتی به اوج می رسد که همین هنرمندان و فرهیختگان , یاران در وطن مانده خود را دوباره می بینند . اشکهایی که ریخته می شود و بویی که بوی وطن است . جماعت اهل اندیشه و هنر از ایران می آیند تا نشان دهند که این جامعه , هنوز زیر دژخیمانه ترین شلاقهای حاکمان نامرد زنده است . نفس می کشد . می آیند تا در اوج این ناامیدی امید باشند برایمان ... دنیا فرصتی دارد تا ما ر دوباره ببیند . دنیا از این فرصتها زیاد داشته اما آنها فراموشکارتر از اینند . حالا ما خوشحالیم .

4 - سناریوی اپوزسیون گیج و گنگ و بی هدف بار دیگر تکرار می شود . کسانی که شاید ناخواسته بهترین ضربه را به این تلاش بزرگ می زنند . اعلامیه صادر می شود . ضربه را از جایی می خوریم که اصلا انتظارش را نداشتیم . این بار نوبت به « کانون نویسندگان در تبعید » رسیده است . از تمامی این فستیوال , موضوعی را به رخ می کشند که در کنه آن هیچ چیز نهفته نیست . حالا نوبت آنها است که این جشن بزرگ را نمایش جمهوری اسلامی بنامند . و از تمام این برنامه عریض و طویل آنها فقط گوشه ای را دیده اند . دست بر قضا بهانه جویی آنان بی جواب نیست . آنها معترضند که چرا لباسهای آقای خمینی , سرسلسله این حاکمان روحانی , به نمایش گذاشته شده و آنقدر در داوری عجولانه و عجیب نطر می دهند که حتی از خود نمی پرسند چگونه این حاکمان اجازه می دهند که پاسپورت این آقا در جایی به نمایش گذاشته شود که در آن مخالفان بنیادی سخنرانی می کنند . جواب ساده است . آنها به یک کادر با طول و عرض 15 سانتی متر در کنار این اشیا توجه نکرده اند . اگر توجه می کردند و اگر آنها که نویسنده این مرز و بوم هستند بروشور این بخش را می خواندند می فهمیدند که این گوشه , نمونه بازسازی شده یک موزه است . کاری که طراحان خلاق آن پیش از این هم انجام داده بودند . تیرها بدجوری به سنگ می خورد چون سراسر این شبیه سازی برای ارزیابی بازخورد گوشه ای از یک فرهنگ دیگر در مکانی غیر از مکان خود آن است . حالا می ماند اعتباری که باز هم بر باد رفت . ناامیدی تلخی که باردیگر برمی گردد . اینها نویسندگان این خاکند وای به حال دیگران . اینها ادعای آزادیخواهی دارند . مدعی اند که می توانند نظرات مخالفان را تحمل کنند و هزار ادعای دیگر که در این اندک نمی گنجد .
بازی که تمام شود این آب رفته از جوی چگونه به جوی باز خواهد گشت ؟


Posted at 12:00 AM